لحظه ای با, وفا...

بسم سلام...

گپی با تمام داداشیاد ها در این  ایامی که ...

اصلا قصه وفا فصل ماست با...

انگار این قصه وفا و بی وفایی آنقدر مهم باشد که بخاطر آن مسئله شب عاشقان عاشورا حرف

اول وسوال جدی یکی مثل زینب از یکی مثل حسین (علیه السلام)میشود و یاآنقدر که موجب میشود

سر حجت خدا بر نیزه برود...

آری قصه ی وفا و بی وفایی قصه همیشگی تاریخ است که در اوج داستان عاشقی کربلا اساس

گفتگو ها...

ومیدان عشق بازی کربلا میشود میدان محک وفادارن...و این معما معمای "خواندن " و"ماندن" است "خواندن "را می فهمیم اما ماندن را...

اصلا سر صحبتم چیست داداش جون؟؟؟؟

قصه قصه ی بودن است باااااا   هم بودن...

کنار هم بودن همین منو تو که هفت سالی در این دهکده سبز با هم هستیم  باید فهمید قصه ی ما قصه ی سرباز خونه نیست ...که مثل سنگ کنار هم باشیم و...

اهالی محله وفا مصداق جلیس صالحند که  اگر عطر نمی دهد

اقلش بوی عطر می دهد...

یادمون باشه قرار ما رسیدن به کربلای مهدی(علیه السلام)است شعار نیست بلکه عین واقع است ...پس یادمان نرود  وفا را باوفا بودن به سبک حسین وبرای خدای حسین تا فرزند حسین...                                    داداش جون اهالی محله  وفا  فدای  یکدیگر شدن تا به مقام رفیع وفا (شهادت)رسیدن ...

آخر وفای ما در این گذر تاریخ همراهی با(+) یکرنگ بودن برای هم بودن است ...

خب این هم از گپی با تموم داداشیای مهربون تا بهمراه درس های اربابمان حسین (علیه السلام

)بهتر باهم باشیم...

امید که از تابستون گرم محبتتان صاحبمان را فراموش نکنید...

صلوات

سلام

برادرم عزرائیل(1)...!

 

كلُ نَفْسٍ ذَائقَةُ المْوْتِ ....وَ مَا الْحَيَوةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَعُ الْغُرُورِ

هر كسى مرگ را مى‏چشد ....و زندگى دنيا، چيزى جز سرمايه فريب نيست! (185/آل عمران)

شاید این متنی که دارم می نویسم خیلی کلیشه ای به نظر بیاد و با خودت بگی "ما گوشمون از این حرفا پره!" اما داداش جون(!) مرگ حقه و برادرمون حضرت عزرائیل روزی چند بار بهمون سر میزنه... کاری هم نداره که کجا باشی... تو خوابگاه، تو کلاس، تو سلف، تو خیابون یا هر جای دیگه...

(بی تعارف!) بالاخره دیر یا زود، شب یا روز... میمیری و کسی باهات نیست جز اعمالت!

حقیر دیروز تا نزدیکای بغل کردن همون برادر مذکور(!) پیش رفتم لکن ایشون به ما افتخار ندادن و تنها به تنه زدن به بنده اکتفا کردن! (اینم بگم که مرگ دست خداست و ایشون فقط وسیله است!). در کل اگه قضیه کمی جدی تر بود دیگه در بین عزیزان حقوقی و غیر حقوقی نبودم و اونوقت کی فکرشو میکرد که فلانی در اوان جوانی دار فانی را بدرود گفته؟!!

خلاصه به آسیبی جزئی بسنده نمودم و این حادثه سبب شد که زنگ خطری در گوشم به صدا دربیاد و کمی غبار غفلت رو کنار بزنه و بگه:

"نفس المرء خطاه إلى أجله" انسان با نفسى که مى‏کشد، قدمى به سوى مرگ مى‏رود.*

پس به خودت و اعمالت رجوع کن!  

یا حق


* حکمت ۷۴ نهج البلاغه

 

حاشیه های عیدی ما از مادر...

سلام...

اصولا روز میلاد برای  آن شخص عیدی می برند اما این مولود خیر کثیر است وفرق می کند..

امروزصبح شنبه میلاد مادر همون حضرت زهرا بود ...

اولش تبریک عید رو بگم تا یادم نرفته مبارک باشه ...

دیشب داشتم از هیئت برمیگشتم زیر بارون به حضرت گفتم مادر امسال عیدمون چیه؟

توی همین حالا بودم که یه پیام  واسم اومد نوشته بود :فردا صبح دم مقبره الشهدا وعده؟ همین پیش خودم گفتم ولش حالا تا صبح ...

نماز صبح رو خوندم بعد از چندساعتی دیدم که دوباره یکی داره زنگ میزنه خیلی خسته بودم اصلا حال نداشتم ...

یه دفعه به دلم افتاد برم ...رفتم گفتم چی شده؟

گفت :بریم دیدار ...

پرسیدم دیدار کی؟

گفت :حضرت آقا...یه چند لحظه فقط نیگاش کردم  بدون هیچ معطلی گفتم بریم ....

ماجراهای  رسیدنمان وداخل شدن که بماند و...

حوالی ساعت یه ربع به ده وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدیم طبق معمول حال وهوای عجیبی تو فضای موج میزد علی الخصوص که امروز همه جمعیت مداح بودن وازاهالی عاطفه و احساس ...هر یه چند دقیقه ای قبل از ورود حضرت آقا از گوشه ی حسینیه بلند میشد ومدح بی بی دو عالم رو میخوند توی همین فضا بودیم که نزدیکتنای ساعت 10:30؟آقا وارد شدن یه دفعه  جمعیت منفجر شد بقول معروف همه روی مین محبت دلشون رفتن ...ومثل موج روان بالا پایین می رفت چند دقیقه گذشت تا جمعیت قرار گرفت...

و قرائت کلام نورانی وحی  با صدای دلنشین استاد ابوالقاسمی داشتیم وبعد از آن چند تن از مداحان منتخب از سراسر کشور که انصافا دلنشین بود...

بعد از آن پدر مهربان برای فرزندان غزل خوانش نطق چهل دقیقه ی داشت که اینجا مختصریش رو لاف خواهیم زد...

محورات این  اب الشفیقنا  در سه محور بود ابتدا نکاتی چند پیرامون فضیلت مداحی واین نعمت گران که شکرش به اندازه تمام عمر هم کم است واین که اخلاص در نیت شرط  اصلی این نعمت وخیر عظیم است و کار مادح آن است که حقیقت را به زبان زیبای هنر در قالب شعر ونثرو... بیان نماید ویکسری نکات روشی وکاربردی که مجالش در اینجا نیست

محور دوم پیرامون مقام بی بی دو عالم مادر تمام هستی فاطمه زهرا بود که فرمو دند:

قاصرم از بیانمقام کسی که پیامبر او را میدیدند آورداند *قام الیها*بسویش بلند می شدند ولی با تمام ای اوصاف ایشان اسوه هستند وباید از ایشان خط بگیریم

ومحور آخر درمورد مقام ومنزلت زن بیان داشتند که بیانات پر مغز و عمیقی را پیرامون شخصیت  بزرگ زن فرمودند که خواندنش خالی از لطف نیست واینجا نکته را جالب دیدم و آن اینکه نامگذاری این روز به روز زن خودش تکلیف آور ومسئولیت آورست ....

ودر آخر آنکه جای همه تان خالی بود به امیدآنکه به امر این پدر مهربان جان بسپاریم و فرزندان صالحی باشیم

ان شاالله...

والسلام...

تکنولوژي سال گذشته

نیمچه تدبری اندر باب امر خطیر ازدواج...

بسم الله الرحمن الرحیم
و من آیاته أن خلق لکم من أنفسکم أزواجا لتسکنوا إلیها و جعل بینکم مودة و رحمة
إن فی ذلک لآیات لقوم یتفکرون [سوره مبارکه روم/آیه ۲۲]

   دقیقا نمی دونم چرا میخوام در این رابطه بنویسم..!!

     ۱) معمول بر این است که پیش از بحث و بیان تفصیلی از هر مقوله ای، ابتدا اندر ضرورت آن سخن رانده می شود؛ اما چه کنیم که موضوع پیش روی ما «ازدواج» است. دوستی می فرمود: "اگر کسی به ازدواج و تأهل فکر نکند که اصلا از دایره انسانیت خارج است." و انصافا جمله ای حکیمانه گفت، هر چند خودش متوجه نبود! اما باز چه کنیم که ما انسانیم، و آدمی کاری نمی کند(کنش) مگر اینکه انگیزشی در کار باشد. کدام انگیزش؟ انگیزش برای ما که خود را شیعه می انگاریم! چه میتواند باشد؟ نه، چه باید باشد؟ چه انگیزه ای برای من و شما بالاتر و برتر از این که معصوم علیه السلام فرمود: -خلاصه به بیان خودمونی- نصف دین و ایمونتون بسته است به همین ازدواج.
سؤال: چرا برای ما این روایات ایجاد انگیزه می کند؟
جواب: صبح نماز می خوانیم، ظهر نماز می خوانیم، شب نماز می خوانیم، احتمالا یک ماه رمضان روزه می گیریم، حج می رویم، زکات می دهیم و... برای چه؟ برای اینکه عبد هستیم و نشان عبودیت داریم از یکسو، و از سویی دیگر باید در عبودیت بمانیم و در همان مسیر گام برداریم؛ این عبودیت حاصل نمی شود(ذو مراتب است؛ توجه دارید که؟) مگر به دینداری و دینمداری(شریعت محوری).
مخلص کلام اینکه ما از سحر تا آخر شب می دویم تا رضایت حضرت حق را جلب کنیم؛ اگر کاری می کنیم برای خدا می کنیم، درس می خوانیم برای خدا می خوانیم... تا ایمانمان را فزونی بخشیم. (مؤمن عاقل نیمی از ایمان را ول نمی کند، به هیچ قیمت...)

از دم صبح ازل تا آخر شام ابد          دوستی و مهر بر یک عهد و یک میثاق بود

     ۲) بسیار خب.. ضرورت برای مان روشن شد؛ ملاک و معیار چه می شود؟ در انتخاب همسر چه شاخصه هایی باید لحاظ شود؟
بسیار شنیدیم و همه می دانیم که انسان از دو جهت قابل بررسی است و ۲ بعد دارد. یکی جسم است و یکی روح. پ
س شاخصه و ملاک ما باید هم در برگیرنده جوانب حیات مادی باشد و هم دربرگیرنده جوانب حیات معنوی. اما کدام یک بر دیگری ارجحیت و اولویت دارد؟
در قرآن کریم در سوره مبارکه بقره، بیان بسیار لطیفی در ۲۲۱مین آیه از این سوره داریم: "و لاتنكحوا المشركات حتى يؤمن و لأمة مؤمنة خير من مشركة و لو أعجبتكم و لاتنكحوا المشركين حتى يؤمنوا و لعبد مؤمن خير من مشرك و لو أعجبكم"
آنچه از تدبر در آیه مذکور حاصل می آید حاکی از این است که از منظر حضرت باری تعالی ملاک های مربوط به بعد روحی افراد که برابر با همان درجه ایمانشان است، برتری دارد بر آنچه ناظر به جسم و جسمانیت فرد است؛ چرا که شخص باایمان(چه زن و چه مرد) [هر طورش، یعنی در هر صورتی که باشد] مرجح است بر مشرک(چه زن و چه مرد)، اگر چه آن مشرک شما را به شگفتی بیندازد. این قسمت از آیه انصافا نیازی به تفسیر و ترجمه ندارد، چرا که همه می دانیم که چه چیزایی انسان را شگفت زده می کند: (مال و ثروت و زیبایی و...) که خودمان بهتر از هر کس دیگر به آن واقف هستیم.
و نکات بسیار است...

          (یاعلی)

مناظره دکتر علي مصباح و يورگن هابرماس

 

 

 

        

 

 

 

 

 

سلام

علی آقای مصباح یزدی(آقازاده جناب آیت الله مصباح خودمون) پیشترها مناظره کی (کاف تصغیر است!)با

 "یورگن بابا" انجام داده بودند که گفتم بدک نیست دوستان بخونن و ببینن نحوه استدلال و محاجه

جناب مستطاب هابرماس (حفظه الله لخاصه اولیائه) - به عنوان یه دانشمند برجسته غربی-چطوریه!

 

*این مطلب رو در وبلاگ دوست بزرگوار طلبه ام "آقاميثم بيگدلي"دیدم.(نوشتم که بعدا

نگید امانتداری در نقل صورت نگرفته)!

 

ياحق

 

ادامه نوشته

جوجه بسیجی!

کاربران شبکه‌های اجتماعی با انتشار تصویری قدیمی از به اسارت گرفتن گروهی از سربازان عراقی توسط یک نوجوان بسیجی نوشتند: آقایان اماراتی! خوب به این عکس نگاه کنید. همین یه جوجه برای 7 پشتتان کافی است.

جایی که عزرائیل دلش سوخت...

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد...

پیامبر از او پرسید:

"ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟"

عزرائیل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

 

"۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست. همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد."

 

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت: "ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید:

به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم."

 

والاترين فضيلت حضرت زهرا سلام الله علیها از زبان حضرت امام(ره)

 
راجع به حضرت صديقه عليهاالسلام، خودم را از هر ذكرى قاصر مى‏دانم. فقط به اين روايت شريف که با سند معتبر نقل شده است، اكتفا مى‏كنم. حضرت صادق عليه السلام مى‏فرمايد: فاطمه عليهاالسلام بعد از پدرش، 75 روز در اين دنيا نبودند و حزن و شدت بر ايشان غلبه داشت. جبرئيل امين مى‏آمد و به ايشان تعزيت عرض مى‏كرد و مسايلى از آينده نقل مى‏فرمود. ظاهر روايت، اين است كه در اين 75 روز مراوده‏اى بوده است؛ يعنى رفت و آمد جبرئيل زياد بوده است. 
 
گمان ندارم كه غير از طبقه‏ى اول از انبياى عظام درباره‏ى كسى اين طور وارد شده باشد كه در ظرف 75 روز جبرئيل امين چنين رفت و آمدى داشته باشد. جبرائيل، مسايل واقع در آتيه و آنچه را كه به ذريه ى فاطمه عليهاالسلام مى رسيده است، ذكر مى كرده و حضرت امير هم آنها را مى نوشته است. حضرت امير، همان طورى كه كاتب وحى رسول خدا بوده است- و البته آن وحى به معناى آوردن احكام، با رفتن رسول خدا، تمام شد- كاتب وحى حضرت صديقه در اين 75 روز نيز بوده است. 

ادامه نوشته

همایش یک روزه ولایت فقیه با سخنرانی دکتر علی غلامی +عکس

دکتر علي غلامي عضو هيئت علمي دانشگاه امام صادق(ع)

به گزارش سرویس خبری دانشجویان رشته معارف اسلامی و حقوق ۸۸ دانشگاه امام صادق(ع) صبح امروز (۱/۲/۱۳۹۱) در محل تالار امام علی(ع) دانشکده علوم پزشکی شهید بهشتی، دکتر علی غلامی -عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق(ع) -به بحث و بررسی پیرامون موضوع "ولایت فقیه" (مبانی، تاریخچه، شبهات و شخصیت شناسی) و پرسش و پاسخ در این زمینه پرداختند.

همایش مذکور که به همت بسیج دانشجویی دانشکده علوم پزشکی شهیدبهشتی و گروه فرهنگی آموزشی قاصدک (قشر افسران صحنه دانشگاه های کشور) برگزار شد، با استقبال چشمگیر دانشجویان مواجه گردید.

شایان ذکر است دکتر غلامی که چندی پیش در رادیو گفتگو با دکتر صادق زیباکلام و دکتر کواکبیان پیرامون همین موضوع به مناظره پرداخته بودند، در این جلسه ضمن طرح تاریخچه ولایت فقیه و ذکر شواهد قرآنی و روایی، به پرسش های دانشجویان درباره شخصیت مقام معظم رهبری(مد ظلّه) نیز پاسخ گفتند.

این همایش که از ساعت ۸صبح آغاز شده بود تا ساعت ۱۹:۳۰ ادامه پیدا کرد.

عکس ها در ادامه مطلب...

ادامه نوشته