سرزمین حیدر بابا
و باز آذربايجان به خود مي لرزد!
آذربايجان غيور! آذربايجان سرافراز!آذربايجان انقلاب!
1.سلام بر تو اي شهر پاكان.سلام بر تو اي زادگاه علامه ها (طباطبايي ، قاضي،اميني و...). اي خطه هنرمندان (شهريار، پروين اعتصامي، اوحدي مراغه اي...).درود بر تو اي مهد عشق و عرفان (شمس تبريزي ، شيخ محمود شبستري ...) اي سنگر مشروطه خواهان...
آذربايجان! تو را" شهر اولين ها " خوانده اند : اولين كتابخانه، اولين مدرسه، اولين سينما، اولين شهرباني ...
راستي اولين بار كي به خود لرزيدي؟
نه باورم نمي شود!
كه تو به خشم خدا گرفتار شده باشي. اينها همه ياوه است.مگر مي شود شهري كه در علم و معنويت و اخلاق و فضيلت ممتاز است به خشم خدا گرفتار آيد؟!
كج انديشان نمي فهمند تو را.
تو از خوف خدا به خود لرزيدي ." و ان منها لما يهبط من خشيه الله"(بقره/74).
دستگاه هاي لرزه نگار عاجزند از سنجش لرزش تو. قلب هاي مومنان مي داند وسعت
خشيت تو را...، به خود لرزيدنت را... .
2. امروز تبريز تنها يك "مسجد كبود" ندارد. همه مساجد آذربايجان كبود شده اند.
كبود شده اند از درد مومنان در زير آوار مانده ، از رنج شنيدن ناله ها و ضجه هاي استغاثه زنان و كودكان، كبودند از ديدن چهره ها و بدن هاي كبود از زير خاك بيرون كشيده شده...
"ناصر خسرو "! بيا و روايت كن از نو، اين درد عظيم را ؛ اين فاجعه ي دهشتناك را .
تو گفته اي :" مرا حكايت كردند كه بدين شهر زلزله افتاد شب پنج شنبه هفدهم ربيع الاول سنهٔ اربع و ثلاثين و اربعمائه (۴۳۴) و در ايام مسترقه بود پس از نماز خفتن. بعضي از شهر خراب شده بود و بعضي ديگر را آسيبي نرسيده بود". بيا و امروز بسنج عمق اين درد را.
"شمس"خرقه صوفيانه به كناري افكن و لباس امداد بپوش و بجوي اين همه "مولوي" در خاك گرفتار شده را...
"شهريارا" خاموشي بس است! بخوان غزلي را با قافيه "اشك" و با رديف "درد". مويه كن "حيدر بابا" را.
حيدربابا ، يار و يولداش دؤندوْلر
بير-بير مني چؤلده قوْيوب ، چؤندوْلر
چشمه لريم ، چيراخلاريم ، سؤندوْلر
يامان يئرده گؤن دؤندي ، آخشام اوْلدي
دوْنيا منه خرابهٔ شام اوْلدي
حيدربابا ، گروه رفيقان و دوستان
برگشته يك يك از من و رفتند بي نشان
مُرد آن چراغ و چشمه بخشكيد همچنان
خورشيد رفت روي جهان را گرفت غم
دنيا مرا خرابة شام است دم به دم
"باغچه بان" بلند شو.كارت دوباره رونق گرفت. زبان كودكانمان از هراس ديدن اين واقعه بند آمده.برخيز و بياموز به ايشان خواندن و نوشتن را...
3. ديروز اين هريس بود كه فرش خود را زينت بخش خانه ما كرد.ديروز اين اهر بود كه كاممان را از عسل خود شيرين مي ساحت. اين تبريز بود كه كفشش را به پا كرديم و كوفته اش را با ميل نوش جان كرديم...
و امروز اهر و هريس و ورزقان و...نيازمند كمكند.وقت آن است كه ادا كنيم حق اين ميزبان هميشه خونگرم مهربان را.امروز آذربايجان محتاج آن چيزهايي است كه تا ديروز خود بخشنده آن ها بود.
به ياري ايشان بايد شتافت...
"به دمي يا درمي يا قلمي يا قدمي"
از ما به قلم؛ از جهادگران و امدادرسانان به قدم، از مومنان به دم و از شما به درم !
آن حنجره هايي كه تا ديروز براي انقلاب فرياد سر مي دادند:"آذربايجان اويا خدي /انقلابا دايا خدي" امروز صداي "هل من ناصر"شان بلند است ...
"من سمع رجلا ينادي يا للمسلمين فلم يجبه فليس بمسلم"(كافي ،ج2،ص164)
دانشگاه امام صادق عليه السلام به عنوان