تاملاتي پيرامون يك معماي تاريخي
از قديم تر ها به حكمت بالغه ي فرمايشات موسپيدان ايمان داشته و دارم ، لكن نمي دانم اين بار چرا اين معما چنديست كه ذهن مرا به خود مشغول داشته.معماي حل ناشده ي تاريخ!
اينكه "گاو حسن " كه نه شير دارد و نه پستان ؛ پس چگونه و به چه نحو و از چه طريق شيرش به هندوستان برده مي شود؟ اينكه حالا از ميان اين همه كشور همسايه چرا هندوستان،بماند؛ اما پرسش مهمتر اين است كه "زن كردي " كه بنا به تاريخ هرودت آغاز پيدايشش در ايران بوده در هندوستان چه مي كند؟ اصلا همه ي اينها هم قبول : كه گاو بي شير و پستان ،شير دهد و شيرش هم به هندوستان رود و بنا به علتي هم زن كردي در هندوستان باشد؛ حكمت معاوضه و بده "بستان" شير با يك زن كردي در چيست؟ و چرا اين زن اساسا فاقد نام است كه پس از گرفتنش بايد نامش " عم قزي" شود؟و چرا نامي تركي بر يك زن كردي نهاده مي شود؟ و بعد تر چرا بايد دور كلاه اين زن "قرمز" شود؟يعني اين براي آن دوره تاريخي است كه زن ها كلاه به سر داشته اند؟ به راستي اين همه تناقض تاريخي و روشن چگونه و به چه انگيزه اي به يك ترانه محاوره تبديل مي شود؟آيا دست هاي پنهاني در كار است؟...
و اين سوالات مقدمه تحليل تاريخي ما در همين رابطه است:
داستان از " اتل" شروع مي شود.در اسطوره شناسي تاريخي "اتل " را نماد شادي مي دانند.در يونان الهه شادي "اتاليوس " نام داشته . و پس از آن "متل" كه نماد غم است. در الهه هاي يوناني "متاليوس " ناميده شده است. "توتوله "هم در زبان سانسكريت به معناي آزادي است. در زبان فارسي " تو " كه مشخص است،اما "توله " غالبا به اطفال حيوانات اطلاق مي شود.هرچند نشانه شناسان فرهنگي بر سر اينكه اين "توتوله" يك مفهوم است يا نام شخص اختلاف كرده اند ، اما نگارنده با تتبع فراوان مفهوم بودن آن را استنباط كرد.حال، آيا اين سه گانه ي "اتل" ، "متل" ، و "توتوله" مشابه سه گانه ي "تز " ، "آنتي تز " و "سنتز" جناب هگل است؟ و آيا ارتباطي با سه گانه "تاريخ" ، "فرهنگ " و "تمدن " دارد يا خير؟ و يا شايد هم بي ارتباط با " پدر " ،"پسر " و "روح القدس "نيست!به هر ترتيب اين سه گانه آغاز ماجراست.
"احوالپرسي از گاو حسن " موضوع بخش دوم است.اساسا چرا بايد حال يك "گاو" پرسيده شود؟ آيا اين ربطي به تقديس گاو در فرهنگ هندي ندارد؟ و آيا عرفان بودايي نيز ـكه گاو نماد آرامش است در آن ـ در شكل گيري اين داستان دخيل بوده است؟ و لابد به هم خوردن حال گاو نماد آشفته شدن كار جهان بوده است و اين تناظر تاريخي با طوفان نوح هم دارد.
"چگونگي " اين گاو مسئله سوم است.گاوي كه نه شير دارد و نه پستان. تبادر اوليه اين است كه پس لابد گاوي نر است ؛ اما بلافاصله در ادامه مي خوانيم كه " شيرش رو بردن هندوستان ".يعني ارتكاز ذهني اوليه ما را از بين مي برد. و اينجاست كه همان معماي حل ناشدني رخ مي نمايد.اساسا چرا ما از اسطوره هاي يوناني به گاو حسن در ايران رسيديم و پس از آن چرا شير اين گاو معلوم الحال به هندوستان برده مي شود؟ و چرا زن كردي در آنجا يافت مي شود؟ و چرا نامي تركي بر وي نهاده مي شود؟آيا اين نماد اتحاد فرهنگ هاي گوناگون و تعاملات نظري و تاريخي تمدن ها در گستره تاريخي است كه ما بدان دسترسي روشني نداريم؟
"انتقال شير به هندوستان" مسئله بعد است.گويا بر خلاف اين روزگاران كه ما به هندوستان گاز صادر مي كنيم، در زمانهاي دور شير صادر مي كرده ايم.اين بدان معناست كه گاوي در هندوستان موجود نبوده است وگرنه حكومت هند متحمل چنين خرج هاي براي انتقال شير نمي شد.حال از چه زمان براي هندوها گاو مقدس شده است نيز قابل تامل است.برخي معتقدند در آن زمان همان "زن كردي" در هند تقديس مي شده كه با معاوضه آن با شير گاو ، محبت اين گاو در دل هاي ايشان جاي گرفت و از آن پس گاو را به جاي الهه پرستيدند.به زبان ساده تر ابتدائا الهه مورد پرستش ايشان يك زن بوده است؛ فتامل!(اين نمي تواند بي ارتباط به گوساله سامري و پرستش آن توسط يهود هم باشد.در مقاله ديگري به نقش يهود اشاره خواهيم كرد).
نكته ديگر اينكه اين نوع از شيوه "پرداخت معاوضه" اي براي روزگاري است كه بشر هنوز موفق به ايجاد پول و مسكوكات فلزي نشده بود، فلذا همين قرينه ما را رهنمون مي كند تا حكم كنيم كه اين واقعه در عصري رخ داده كه اقتصاد مبادله اي در جريان بوده است! (اين نيز خود يك مقاله اقتصادي مفصلي مي طلبد).
اكنون نوبت به "زن كردي" مي رسد.اساسا در نشانه شناسي اي ارتباطي ـ فرهنگي ، "زن " را نماد شرافت و غيرت يك قوم مي دانند.هرچند در متن قضيه مزبور اشاره اي به چگونگي حضور زن كردي در هندوستان نشده است ، اما از امارات و قراين مي توان فهميد كه زن مزبور ويژگي هايي داشته است كه به مقام الوهيت و خدايگاني در فرهنگ هندي نائل شده بود.حال چگونه ايشان حاضر به معاوضه خدايشان با شير گاو حسن مي شوند نيز قابل تامل است!به راستي شير اين گاو بي پستان چه خصوصيتي داشته است كه يك قوم از اساسي ترين مولفه هويتي خود دست مي شويد تا آن را به دست آورد؟
نامگذاري "عم قزي" يا "عنقزي" نيز خود خالي از حكمت نمي تواند باشد.هرچند نظرات پيرامون اين امر مختلف است اما نگارنده معتقد است ، تغيير نام اين زن از جهت اين بوده كه اين زن در فرهنگ ايراني ـ كه آن زمان ادبيات تركي بر آن غلبه داشته است ـ مقبول واقع شود.شايد قرمز كردن دور كلاه وي نيز از جهت همسان كردن وي با پوشش غالب مردم ايران( خاصة اقوام ترك) بوده است.در نمادشناسي لباس هاي اقوام ، "قرمز" نماد ترك ها محسوب مي شود.و حال باز به يك تناقض تاريخي بر مي خوريم.اساسا دوران حاكميت ترك ها بر سرزمين پارس مربوط به ر.زگاري ديگر است، پس چگونه انتقال اين زن به ايران با اين دوره تاريخي يكي گرفته شده؛ حال آنكه ما به اشتباه بودن اين تاريخ واقفيم؟!بگذريم.
"هاچين" و "واچين " نيز دقيقا مشخص نيست.كه آيا اين دو نيز دو صوت هجايي جهت آگاهي رساني اند كه در آن زمان پر كاربرد بوده اند؟چنانكه كريستين سن در تاريخ خود ابراز كرده است. (كه البته در نسخه هاي جديد اين كتاب اين فقره حذف شده است!). يا نام دو شخص هستند؟
نگارنده از تناظر صدر و ذيل داستان كه در آغاز با "اتل " و "متل" شروع شد و اكنون به "هاچين" و "واچين"رسيده است و نيز از كنار هم گذاردن گزاره هاي تاريخي و واژه شناسي به اين نتيجه رسيده است كه اين دو كلمه نيز ريشه در اساطير يوناني دارند.سقراط در محاوره خويش با گرگياس از اين لغت به معناي "روشني" استفاده كرده است.كه البته در آنجا به صورت " هاچيون" استعمال شده است."ماچين " نيز در كتاب جمهوري افلاطون به معناي " سياهي " آمده است.آيا اين ديالكتيك به معناي اشاره به نبرد آخرالزماني بين نيروهاي خير و شر است؟ نمي دانم!
"يه پاتو ورچين" جمله آخر داستان است كه به صورت مقطعه ادا مي شود."يه "، " پا" ، "تو" ،"ور" و "چين" حاصل اين تقطيع واژگاني است.ما از حكمت اين توزيع واژه ها بر افراد نيز بي خبريم اما مي شود آن را به نوعي استعاره از نبرد اقوام و تمدن ها(نظريه "جنگ تمدن ها" )در نظر گرفت كه پس از حذف يك يك آنها تنها يك قوم باقي مي ماند . ( و يهود معتقد است كه قوم برگزيده و برنده نهايي جدال آخرين است!).
اين ها تنها حاصل تاملاتي بودند كه نگارنده در دستگاه انديشه اي خود بدان ها دست پيدا كرده است و به هيچ وجه مدعي تفسير انحصاري خويش نمي باشد.از همين رو از همه عزيزاني كه نقد و نظري نسبت به يادداشت دارند خواهشمندم كه مرا از نظرات خويش آگاه سازند.
منتظر تحليل هاي بعدي باشيد...

دانشگاه امام صادق عليه السلام به عنوان