سبک با هم بودن...

سلام...

اما بعد...

توی این ایام که همه حقوقی و بسیار در فضای علمی مطلب میذارن دیدم که سبک زندگی و اینها که میگن بهونه خوبیست برای ...

و فرصتی با شه ایشالا واسه  فکرکردن برای سبک زنده موندن ِ نه با زور و نیرنگ موندن و راهی برای فرار از زندگی سنگی(سکولار)...

بسم حبیب...

رفیق باوفا و مشتی...

اوائل خیلی هم دیگه رو توی شهر می دیدند و باهم بودند اونقدر که می گفتند این دوتا با هم از دنیا میرن ...حتی یه بار میثم تمار توی بازار کوفه گفته بود چطور کشته میشن(واسه خدا شهید میشن).خیلی هوای همدیگه رو داشتن تا این که روزهای بی جان گذشت  ورسید اون روزی که هردو برایش ثانیه ها رو خسته کرده بودن ،روزی که جان عالمیان زنده کرده روزها رو

آن زمان که حسین بن علی قدم به کربلا نهاد این دو رفیق جان گرفته بودند هرچند پیر شده بودند اما با حسین معنا گرفتن  مسلم(ابن عوسجه)خود را زودتر رسانده بود حبیب(ابن مظاهراسدی) هم تاخیر داشت اما رسوند خودش رو چون رفقات با حسین رو با هستی عوض نمیکنه...

چقدر رفیقت رو دوست داری...(ایشالا شهید شدی)

لحظه های آخر جون دادن مسلم بود حبیب اومد کنارش مسلم یه نگاه بهش کرد انگار میخاست تموم زندگیش رو بده به حبیب ...گفت :هوای این مرد رو داشته باش..دستان مسلم به سمت حسین بود که شهید شد...حبیب هم حرفای غیر زمینی رفیقش رو زمین نذاشت و شهید شد...

فتامل...

این تذهبون...؟؟؟

پهپاد!!!

صد دانه پهپاد ، دسته به دسته

با نظم و ترتیب، همش نشسته

هر پهپادی هست، به روز و زیبا

عـِلم زیادی، در سینه‌ آن

دوربین‌هایش، پیچیده هستند

چون‌ آلیاژ‌ها، رادار گریزند

هم موشک‌انداز، هم دیدبان است

نو هست و خوش دست، پهپاد نام است

*************

پــهنای خلیجمان پر از صیاد است

قلاب به دست، روز وشب آماده است

از جــمله شــکارهای تفــریحی آن

این خرمگس معرکه‌اش «پـــهپاد» است!

يادبادآن روزگاران ياد باد

با عرض سلام و آرزوي قبولي عزادري ها

اين شعر زيبا را به همه ي شما دوستان تقديم مي كنم.فكر مي كنم خالي از لطف نيست،اميدوارم خالي از حكمت هم نباشه!!!(انشالله)

***ياد باد آن روزگاران ياد باد***

خاطرات كودكي زيبا ترند
يادگاران كهن مانا ترند


درس هاي سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود


درس پند آموزِ روباه و كلاغ
روبه مكار و دزدِ دشت و باغ


روز مهمانيِ كوكب خانم است
سفره پُر از بوي نانِ گندم است



با وجود سوز و سرماي شديد
ريزعلي پيراهن از تن مي دريد


تا درون ِنيمكت جا مي شديم
ما پُر از تصميم كبري مي شديم


پاك كن هايي ز پاكي داشتيم
يك تراش سرخ لاكي داشتيم


كيفمان چفتي به رنگ زرد داشت
دوشمان ازحلقه هايش درد داشت


گرمي دستانمان از آه بود
برگ دفترها به رنگ كاه بود


مانده در گوشم صدايي چون تگرگ
خش خش جارو با پا روي برگ


همكلاسي هاي من يادم كنيد
باز هم در كوچه فريادم كنيد


همكلاسي هاي درد و رنج و كار
بچه هاي جامه هاي وصله دار


بچه هاي دكه ي خوراك سرد
كودكان كوچه ، اما مردِ مرد


كاش هرگز زنگ تفريحي نبود
جمع بودن بود و تفريقي نبود


كاش مي شد باز كوچك مي شديم
لااقل يك روز كودك مي شديم


ياد آن آموزگار ساده پوش
ياد آن گچ ها كه بودش روي دوش


اي معلم ياد وهم نامت بخير
ياد درس آب و بابايت بخير


اي دبستاني ترين احساس من
بازگرد، اين مشق ها را خط بزن

سپاس از لطفتان

و التماس دعا

 

از رنجي كه مي بريم

....آره  اوضاع اين جوريا بود...

استاد يه جمله  فقهي در امتحان داده بود اما نگفته بود چكارش كنيم...

ما مونده بوديم اين جمله رو چه كار كنيم... تشريحش كنيم! تكميلش كنيم! تصحيحش كنيم! تاييدش كنيم! تنقيحش كنيم! تجديدش كنيم! ترسيمش كنيم! تفسيرش كنيم! تقبيحش كنيم! تكثيرش كنيم! تركيبش كنيم! تنظيمش كنيم! ترجمش كنيم ازش تمجيد كنيم! درش ترديد كنيم! بهش ترتيب بديم! باهاش ...

 

به هرحال دوراني بود...

 

 


۱ـ بي زحمت در اين فضاي محافظه كاري كه نون تو سكوته و غيبت كاركرد انتقاد رو داره طبق قاعده ي" نون مردم رو آجركردن حرومه" چيزي به پيشگاه استاد اعلي الله مقامه نرسانيد كه در اين صورت ذوق ما من بعد از آن خشك خواهدشد.

۲ـ دوستان دست در دست هم دهيم به مهر  فروضات منطقي مذكور رو تكميل كنيم تا اگر در اعصار آتيه خدايي ناكرده اين پديده ي نادره تكرار شد حاصل اين تشريك مساعي  چراغي باشد مضطران جلسه ي امتحان را...

۳ـ  بنده طبق قرائن موجود و نظر مشهور توضيح جمله ي مذكور  را نزديكتر به صواب  و ثواب ديدم

"ولایت پذیر"  نباشیم......!!!

بسمه تعالی

سلام

 

روزی امام حسین (ع) آهنگ حرکت به سوی کوفه کرد در بادی امر مردم کوفه نامه نوشته بودند : آقا جان!  "عجل قدومک الینا" پس از اینکه امام حسین (ع) ۴ منزل از منازل بین راه را طی طریق کرده بودند خبر رسید که آقا جان مسلم شهید شد ....

قاضی شریح که در آن زمان قاضی القضات شهر و مجتهد و مفتی کوفه بود گفت :

حسین (ع) مرتد است و حکم ارتداد او را صادر کرد ( من خرج علی امام عادل و فدمه هدر )

مردم کوفه هم از باب تبعیت از فقهاء زمان بر حکم قاضی شریح گردن تسلیم نهادند و مسلم را شهید کردند و امام حسین (ع) را یاری نکردند ....

 آری دوستان ! وای از آن روزی که " ولایت پذیر" باشیم.....!!!

 


خدمت دوستان و سروران عزیز عارض که  :  منصفانه نظر بدید و اگر اسم حقیقی تون هم بگذارید خوشحال میشیم . اگر به نظرتان درست نیست مرقوم بفرمایید به دیده منت می نهیم......

در حاشیه فرمایشات اخیر رهبر انقلاب

 

عارضم خدمت رفقاي خودم كه...

عزيزاني كه موفق به "توليد علم"نشدند...اصلا نااميد نباشند!

قرار نيست كه همه توليد علم كنند.

انقلاب به همه چي نياز داره.

شما عزيزان اجابت كنيد دعوت رهبر معظم را در "توليد نسل"!

 

 

*آنان هم كه در هر دو عرصه مرد ميدان اند ..."اولئك هم المقربون"!

*قابل توجه بي جنبه ها: دوباره در كامنت ها بساط راه نندازيد!

مناجات

خدايا به ما...

خنده هاي زيار را

مهارت آزادفر را

صفاي احمد پور را

پشتکار اسفديار پور را

آنچه به خاکي و الوند نژاد و ربيع زاده داده اي را!

غرب شناسي تقي پرهيزکاري را

خوشحالي ترابي را

صداقت حسن جعفري را

سادگي علي اکبر جعفري را

خوش خلقي جهان تيغي را

تپلي (سادگي و صفاي باطن)حبيب را

شور انقلابي حبيبي منش را

ريش حکمي را

آرامش علي دهقان را

خوب بودن دهنوي را

لبخندهاي هميشگي زارع را

زيان(انگليسي)سرخوش و عليدادي را

کار و کسب سکه سينجلي را

آرام بودن و وقار شريف را

خلوص حاج پدرام طهماسبي را

لباس هاي ديپلمات وار فرحزادي را

شلوار روح اله(آقا جون) را

ريش (پروفسوري)مجتهدي را

خطابه خواني حاج احسان محبوبي را

راحتي محسن زاده را

نقادي+موهاي  اسماعيل محمدپور را

خوش قلبي حسين محمدي را

بشکن هاي  ايمان محمدي را

هيئتي بودن سيد ايمان مدعوي را

مهارت ميکروفون گذاري وحيد معين را

فضائل آشيخ مرتضي نجف آبادي را

کوشش سهراب نعمتي را

آشپزي محمد نوروزيان را

موبايل هاي جواد وطنخواه را

 

عنايت بفرما!

 

*عبدالکريم خالکي را هم به راه راست هدايت بفرما!

*ترتيب اسامي از روي ليست "نويسندگان وبلاگ" است

 

 

لحظه ای با, وفا...

بسم سلام...

گپی با تمام داداشیاد ها در این  ایامی که ...

اصلا قصه وفا فصل ماست با...

انگار این قصه وفا و بی وفایی آنقدر مهم باشد که بخاطر آن مسئله شب عاشقان عاشورا حرف

اول وسوال جدی یکی مثل زینب از یکی مثل حسین (علیه السلام)میشود و یاآنقدر که موجب میشود

سر حجت خدا بر نیزه برود...

آری قصه ی وفا و بی وفایی قصه همیشگی تاریخ است که در اوج داستان عاشقی کربلا اساس

گفتگو ها...

ومیدان عشق بازی کربلا میشود میدان محک وفادارن...و این معما معمای "خواندن " و"ماندن" است "خواندن "را می فهمیم اما ماندن را...

اصلا سر صحبتم چیست داداش جون؟؟؟؟

قصه قصه ی بودن است باااااا   هم بودن...

کنار هم بودن همین منو تو که هفت سالی در این دهکده سبز با هم هستیم  باید فهمید قصه ی ما قصه ی سرباز خونه نیست ...که مثل سنگ کنار هم باشیم و...

اهالی محله وفا مصداق جلیس صالحند که  اگر عطر نمی دهد

اقلش بوی عطر می دهد...

یادمون باشه قرار ما رسیدن به کربلای مهدی(علیه السلام)است شعار نیست بلکه عین واقع است ...پس یادمان نرود  وفا را باوفا بودن به سبک حسین وبرای خدای حسین تا فرزند حسین...                                    داداش جون اهالی محله  وفا  فدای  یکدیگر شدن تا به مقام رفیع وفا (شهادت)رسیدن ...

آخر وفای ما در این گذر تاریخ همراهی با(+) یکرنگ بودن برای هم بودن است ...

خب این هم از گپی با تموم داداشیای مهربون تا بهمراه درس های اربابمان حسین (علیه السلام

)بهتر باهم باشیم...

امید که از تابستون گرم محبتتان صاحبمان را فراموش نکنید...

صلوات

سلام

حاشیه های عیدی ما از مادر...

سلام...

اصولا روز میلاد برای  آن شخص عیدی می برند اما این مولود خیر کثیر است وفرق می کند..

امروزصبح شنبه میلاد مادر همون حضرت زهرا بود ...

اولش تبریک عید رو بگم تا یادم نرفته مبارک باشه ...

دیشب داشتم از هیئت برمیگشتم زیر بارون به حضرت گفتم مادر امسال عیدمون چیه؟

توی همین حالا بودم که یه پیام  واسم اومد نوشته بود :فردا صبح دم مقبره الشهدا وعده؟ همین پیش خودم گفتم ولش حالا تا صبح ...

نماز صبح رو خوندم بعد از چندساعتی دیدم که دوباره یکی داره زنگ میزنه خیلی خسته بودم اصلا حال نداشتم ...

یه دفعه به دلم افتاد برم ...رفتم گفتم چی شده؟

گفت :بریم دیدار ...

پرسیدم دیدار کی؟

گفت :حضرت آقا...یه چند لحظه فقط نیگاش کردم  بدون هیچ معطلی گفتم بریم ....

ماجراهای  رسیدنمان وداخل شدن که بماند و...

حوالی ساعت یه ربع به ده وارد حسینیه امام خمینی (ره) شدیم طبق معمول حال وهوای عجیبی تو فضای موج میزد علی الخصوص که امروز همه جمعیت مداح بودن وازاهالی عاطفه و احساس ...هر یه چند دقیقه ای قبل از ورود حضرت آقا از گوشه ی حسینیه بلند میشد ومدح بی بی دو عالم رو میخوند توی همین فضا بودیم که نزدیکتنای ساعت 10:30؟آقا وارد شدن یه دفعه  جمعیت منفجر شد بقول معروف همه روی مین محبت دلشون رفتن ...ومثل موج روان بالا پایین می رفت چند دقیقه گذشت تا جمعیت قرار گرفت...

و قرائت کلام نورانی وحی  با صدای دلنشین استاد ابوالقاسمی داشتیم وبعد از آن چند تن از مداحان منتخب از سراسر کشور که انصافا دلنشین بود...

بعد از آن پدر مهربان برای فرزندان غزل خوانش نطق چهل دقیقه ی داشت که اینجا مختصریش رو لاف خواهیم زد...

محورات این  اب الشفیقنا  در سه محور بود ابتدا نکاتی چند پیرامون فضیلت مداحی واین نعمت گران که شکرش به اندازه تمام عمر هم کم است واین که اخلاص در نیت شرط  اصلی این نعمت وخیر عظیم است و کار مادح آن است که حقیقت را به زبان زیبای هنر در قالب شعر ونثرو... بیان نماید ویکسری نکات روشی وکاربردی که مجالش در اینجا نیست

محور دوم پیرامون مقام بی بی دو عالم مادر تمام هستی فاطمه زهرا بود که فرمو دند:

قاصرم از بیانمقام کسی که پیامبر او را میدیدند آورداند *قام الیها*بسویش بلند می شدند ولی با تمام ای اوصاف ایشان اسوه هستند وباید از ایشان خط بگیریم

ومحور آخر درمورد مقام ومنزلت زن بیان داشتند که بیانات پر مغز و عمیقی را پیرامون شخصیت  بزرگ زن فرمودند که خواندنش خالی از لطف نیست واینجا نکته را جالب دیدم و آن اینکه نامگذاری این روز به روز زن خودش تکلیف آور ومسئولیت آورست ....

ودر آخر آنکه جای همه تان خالی بود به امیدآنکه به امر این پدر مهربان جان بسپاریم و فرزندان صالحی باشیم

ان شاالله...

والسلام...

تکنولوژي سال گذشته

جایی که عزرائیل دلش سوخت...

روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله نشسته بود، عزراییل به زیارت آن حضرت آمد...

پیامبر از او پرسید:

"ای برادر! چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی، آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟"

عزرائیل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت:

 

"۱- روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست. همه سر نشینان کشتی غرق شدند، تنها یک زن حامله نجات یافت او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد، من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم، دلم به حال آن پسر سوخت.

۲- هنگامی که شداد بن عاد سالها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد و خروارها طلا و جواهرات برای ستونها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود. وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود و پای راست از رکاب به زمین نهد، هنوز پای چپش بر رکاب بود که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم، آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد، دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد."

 

در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (صل الله علیه و آله) رسید و گفت: "ای محمد! خدایت سلام می رساند و می فرماید:

به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم، در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود و پرچم مخالفت با ما بر افراشت، سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت، تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم ولی آنها را رها نمی کنیم."

 

آقای همساده!!!

 

Khaterat Hamsadeh Kolah ghermezi 91 دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91

.

سلام

گفتم یه مطلبی بذارم که هم تو فضای سال جدید باشه و هم موجب شادی و خنده دوستان!

برای همین خاطرات سفرهای آقای همساده در سریال کلاه قرمزی ۹۱ رو آماده دانلود کردم. آقوی همساده(!) شخصیت جدید و شیرینی است که در کلاه قرمزی ۹۱ اضافه شده. ببینید و بخندید...

note دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91 فرمت: FLV مدت زمان ۱۰ دقیقه

chart pie دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91 حجم: ۲۷ مگا بایت

down دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91 دانلود: دانلود مستقیم

lock دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91 رمز: www.yasdl.com

source دانلود کلیپ دیدنی خاطرات سفرهای آقای همساده کلاه قرمزی 91 منبع: یاس دانلود

شما بوديد نمره نميداديد ؟؟؟!!