بسم الله الرحمن الرحیم
امشب تعقیبات نماز را با شتاب بیشتری گفتم و زودتر از هر شب از سر سجاده برخاستم. انگار فکری در همه سکنات و رکعات ذهنم را به خود مشغول کرده بود؛ چطور برایتان بگویم؟ نکند قالب نوشتار نتواند مرا کمک کند در بیان مفاهیمی که... أعوذ بالله من الشیطان الرجیم، شیطان است دیگر کارش وسوسه است و ابزارش تسویف! "یامستعان" با یاد و نام تو...
آن فکر چیزی بود با عنوان "احساس مسئولیت". شاید هم انتقال تجربه؛ ولی نه از آن دسته تجربیاتی که سهل باشد و هر کسی بتواند در پیچ و خم صعب آن "سلیم" بماند. اشتباه نکنید نمی خواهم پله های منبر را بالا بروم و برای شما از فضایل و رذایل اخلاقی بگویم و طرق نیل به "قلب سلیم" را، که می خواهم این بار از "فکر و اندیشه" صحیح سخن بگویم، اما چگونه؟
* * * * *
در زندگی روزمره انسان گه گاه رفتارهایی را از خود بروز می دهد که دیگران چنین تصور کنند که عجب فلانی چقدر بیسار است و خلاصه برای خود به به و چه چه اغیار را بخرد؛ مثلا شخصی را تصور کنید که آه در بساط ندارد، اما دائما وعده های چنین و چنان می دهد که یکی نداند گمان می برد پدرخوانده سیندرلاست!! کباب غاز را که دیگر همه مان در یاد داریم، تصدی وزارت داخله...
این در ساحت مردمان عادی و عوام الناس است؛ در بین برخی حوزوی ها و دانشگاهیان نیز بعضا دیده می شود که این مطلب تبدیل به رویه ای علمی شده است؛ صدافسوس...(یک وقت چنین تصور نشود که در دانشگاه و حوزه مرد عامی پیدا نمی شود و بحمدلله همگی در اینجاها خاص الخاص اند!) حوزه را که ما متأسفانه (شاید هم خوشبختانه) خیلی ندیده ایم، اما دانشگاه را که درک کرده ایم به کرات این معضل را لمس نموده ایم. چه معضلی؟
* * * * *
به نظر شما اینکه من می توانم تمام چیزهایی را که در هستی و در این عالم مشاهده می کنم از منظر کج بودن و یا صاف و مستقیم بودن(ناظر به جهت) و... بررسی کنم، آیا به دردی هم می خورد و آیا ثمره ای دارد؟ حال اگر من همین موضوع را با آب و تاب برای شما تحلیلی بیان کنم و از آن یک نتیجه به زعم خود عمیقی بگیرم، آیا بی ثمر بودن آن تفاوتی می کند و این بار کلام من نغز و پرمغز می شود؟! تصور کنید اگر این بار من بیایم و یک تاریخچه نسبتا مفصلی از کجی و راستی اشیاء در طول تاریخ برایتان بگویم، آیا صورت مسأله عوض می شود؟!! نمی دانم ذهنتان کجا رفته و متبادر چه امری گشته است، ولی امیدوارم غرض بنده رو از گذاشتن این پست - با این موضوع که هنوز برای خودم مبهم است(چه رسد به شما!) - دریافته باشید.
برادران عزیز همچنانکه بنده و شما می توانیم انتهای مصراع های فرد یک غزل عبارت "از جلو" و انتهای مصراع های زوج آن عبارت "از عقب" را بگذاریم تا در درون احساس سرمستی و نشاط زایدالوصف بکنیم و قهقهه مان به آسمان بلند باشد که عجب کذا و کذا...؛ همچنین می توانیم برای ارضای نیاز بعد علمی خویش و البته با چاشنی خوشایند دیگران، تمامی مفاهیم(اعم از محسوسات و معقولات) و حوادث و رخ دادها را در طول تاریخ در دستگاه ذهنی خود از حیث اینکه آیا امری است مربوط به "سنت یا تجدد" بررسی بکنیم و خویشتن به اتفاق محدود جماعتی - عادتا کم مطالعه و البته احساسی - توهم بزنیم که عجب دست مادرم درد نکناد با چنین تربیت فرزندی که تا این حد مسائل را زیر ذره بین برده و چنین عمق نگاه و اندیشه ای دارد...!!! عمقی که از درک ابتدایی ترین و پیش پا افتاده ترین مفاهیم مرتبط با مسأله "عقلانیت اسلامی" عاجز است...! از فهم نظام سازی اسلامی عاجز است...! خدا را چه دیدی شاید از درک و فهم "جمهوری اسلامی" هم عاجز باشد. این همان عمق نگاهی است که گاه با صورتک "مطالعات تمدنی" رخ می نمایاند و گاه "خواندن تاریخ فلسفه غرب" و گه گاه نیز "غربشناسی"... که جملگی آنها رگه هایی از ظهور "تفکر نوأخباریگری" را دارد؛ آفت نوظهور جماعت حزب الله... فتأمل.
(یاعلی)
۱) پوزش از اطاله کلام... چون رخنه کرده است، نگاشتم. "ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش..."
۲) ماهی رو هر وقت از آب بگیریم به قول بچه ها میمیره...
۳) در آخر بر خودم فرض و واجب میدونم نام ببرم از عزیزانی که بنده را از خواب خرگوشی، بهتر بگویم "جهل مرکب" نجات دادند: استاد رحیم پور ازغدی(مطالعه سخنرانی ایشان در جشنواره فیلم عمار را به شدت توصیه می کنم)، دکتر علی غلامی و بالأخره مادرم که تمام عمر را مدیون او هستم چون شما نسبت به مادرتان...